پیامک های ناب رایتلی
دیگر موارد
پیامک های ناب رایتلی
نویسنده : تیموررضائی شهریور
یک شنبه 21 تير 1394

غضنفر میره رستوران، گارسون میگه: غذای امروز «كوجی پورو تیاپوفو ساخارینو گلاسه» با «لیمو» است! غضنفر میگه: «كوجی پورو تیاپوفو ساخارینو گلاسه» با چی؟ يكي ميدونه كه دوستش داري، يكي نميدونه دوستش داري! بيچاره اوني كه فكر ميكنه دوستش داري!!

کارت شارژ رایتل

عزيزم! نمي دانم تورا چه بنامم؛ ايكس يا ايگرگ ! اما همين قدر ميدانم كه كسينوس زا ويه ي چشمانت با كسينوس زاويه ي لبانت برابر است . همانطور كه دوكمان ابروانت را در قلبم وارد كردي، براي انتقام از تو جذر خواهم گرفت . تو گفتي كه عاشقي هميشه از راه دوضلع و زاويه ي بين حاصل ميشود، اما اين را بدان كه قاضي اين قضيه كسي نيست جز فيثاغورث!! خرید شارژ اینترنتی رایتل اگر بتوانم دوباره تو را پيدا كنم، از راه معادله ي دو مجهولي باهم كنار خوهيم آمد و از راه اتحاد مزدوج باهم ازدواج خواهيم كرد . واگر بخواهي از دست من فرار كني و از زندگي من بگريزي، بالاخره روزي تورا زير راديكال عشق ملاقات خواهم كرد. و بوسه اي از كنج لبانت با زاويه اي 90 درجه خواهم گرفت!!

خرید شارژ رایتل

ديروز كه فرياد زد ي دوستت دارم،گفتم نميشنوم لطفاً بلندتر !!!!!!!!! امروز كه به اروم ي گفت ي ديگر دوستت ندارم، گفتم هيس چرا داد ميزني؟ خرید شارژ از ایتور زندگي دفتر ي از خاطر هست . يك نفر در شب كم، يك نفر در دل خاك، يك نفر همدم خوشبختي هاست، يك نفر همسفر سختي هاست، چشم تا باز كنيم عمرمان ميگزرد ما همه همسفريم...

شارژ اینترنتی رایتل

هرگاه ديدي گناهي آنقدر بزرگه كه نميشه ببخشيش، بدون كه اوون از كوچيكي قلبته نه از بزرگي گناه!! شارژ رایتل هرگز يادم نميره لحظه هاي با تو بودن را هرگز يادم نميره لحظه اي كه لب روي لب هام ميگذاشتي و به من طراوت مي بخشيدي هرگز لحظه هايي كه تو رو زير آب مي بردم و باهات آب بازي مي كردم يادم نميره هرگز از خاطرم نميري ليوانه شكسته‌ي من!!! آخه چرا شكستي؟؟؟

خرید اینترنتی شارژ رایتل

خر کیف یعنی سر کلاس کاردانی نشسته باشی، دونفر از جلوی در کلاس رد بشن و بگن :" نه اینجا نیست... اینا بچه های کارشناسی ارشدن "• خر کیف یعنی کلاستو دو در کنی و همون روز استاد حضورغیاب نکنه! یه کشیش میره تو یه قبیله آفریقایی برای ارشاد اونا ، کشیش به اونام میگه : ای سیاهان لو.ا.ط نکنید ، خیانت نکنید ... بعد 20 سال تو قبیله یه بچه سفید پوست بدنیا اومد. رئیس قبیله رفت پیش کشیش و گفت : مرتیکه تو 20 سال تو گوش ما میخونی که خیانت نکنیم. حالا خودت بچه کاشتی!!! کشیش میگه : این مسئله در جهان کاملا طبیعیه . مثلا اون گله گوسفند رو ببین از بین هر 20 تا گوسفند سفید یکیشون سیاه شده!!! رئیس قبیله یه کم فکر میکنه و میگه : تو صدای گوسفندها رو در نیار من هم قضیه بچه سفیدرو به کسی نمیگم....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.